زندگی

غوره گیری

دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۰ ب.ظ



امروز صبح،نمیدونم ساعت چند بود فقط میدونم صبح خیلی زود بود.متوجه حرف زدن مامانم شدم.داشت با شوهر خواهرم تلفنی صحبت میکرد.
مثل اینکه شوهر خواهرم کمر درد شدید گرفته و از جاش نمیتونست تکون بخوره،گفت به خواهرم بگه سریعتر خودشو برسونه خونه.
خواهرمم مجبور شد صبح زود بره خونه.

همونطور که در متن قبلی گفته بودم،ما دیروز انگور هارو چیده بودیم تا غوره بگیریم با این اتفاق اما نشد.
البته خواهرم انگور هارو برد خونه تا ببره جایی که ار انگور ها غروه بگیرن.


دیشب سریال پریا خیلی جالب بود،مخصوصا جایی که علیرضا به گلی گفت: فرقی نمیکنه عشق از کجا چطوری بیاد،مهم اینکه دلبستگی باشه و آدمو خوشحال کنه.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۰۴
میثم ر...ی

نظرات  (۲)

۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۴ مجله ویترینو
عالی بود
پاسخ:
سپاس دوست عزیز
۰۵ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۰ رضا خسروخاور
زیبا بود
پاسخ:
سپاس دوست عزیز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی