زندگی

۳۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

زندگی

 

همه‌چیز ازین پیام شروع شد:
بنده از شرکت ***** خدمتتون هستم. درباره ی بحث کار و درآمد زایی برای توانیابان عزیز تا به راحتی و بصورت تلفنی در منزل بتوانند کسب درآمد کنند.
چندتا پی ام پشت هم فرستاده بود و درمورد کار توضیح مختصری داده بود.منم که مدت‌هاست دنبال کارم،موقعیت خوبی بود تا این کارو قبول کنم.اما یه چیز فکرمو مشغول کرده بود.در توضیحاتش از کلمه‌ی "فروش" استفاده کرده بود،مشخص بود کارش یه ربطای به بازاریابی داره.

 

بهش پیام دادم و ازش خواستم تا توضیح بیشتری درباره کار بده و گفتم من در کار بازاریابی و جذب مشتری هیچ استعدادی ندارم و بالعکس مشتری‌ها رو می‌پرونم.گفت کار ما هیچ ربطی به بازاریابی نداره و شما نیاز نیست مشتری جذب کنی.خلاصه صحبت‌های ما ادامه پیدا کرد و به تماس تلفنی رسید،اما در آخر به نتیجه نرسیدیم و از من خواست تا در کانالی که ادمینش هستم کار شون رو اطلاع رسانی کنم.

 

اما قضیه به همینجا خطم نشد.فکرم خیلی درگیر بود.فرصت خوبی بود برام.با صحبت‌هایی که کرده بودیم میگفت درآمد ماهیانه‌اش بیش از یک میلیونه! این حرفش خیلی منو به وسوسه انداخت تا برای امتحانم که شده این کارو تست کنم. طاقت نیاوردم و بهش پیام دادم تا برای آشنایی بیشتر توضیحات مفصلی از محصولاتشون رو برام بفرسته.اون‌هم علاوه بر توضیحات،چندتا ویس از مکالماتش با مشتری فرستاد تا دقیقتر با کار آشنا بشم.

 

از اون روز به بعد هرروز ازش سوال می‌پرسیدم. از تایم کاری و تعداد تماس و هزینه تماس و... درصد فروش هم خیلی مهم بود که اونم پرسیدم.اون آقا هم که سرپرست یه گروهی در قسمت فروش بود،خیلی خوب پاسخ میداد. روز به روز که میگذشت و تصمیم برای کار جدی تر میشد،استرس و نگرانیم هم زیادتر می‌شد. این کار برای من خیلی سخت بود و من میدونستم تقریباً غیرممکنه موفق بشم اما میخواستم شانسم رو امتحان کنم تا ببینم چی میشه.

 

خلاصه با فکر و مشورت با خانواده تصمیم قطعی رو گرفتم و به آقای سرپرست گفتم توضیحات محصولات رو برام بفرسته،و اون هم به همراه توضیحات چندتا وُیس مکالمه با مشتری‌ها رو فرستاد تا بهتر برخورد با مشتری رو آشنا بشم.

 

وقتی صفحه‌ی توضیح یکی از محصولات رو باز کردم چشمم چهارتا شد! پنج صفحه پی دی افی توضیح و سوالات متداول از محصول توش نوشته شده بود! در اونجا بود که کاملا ناامید شدم و به آقای سرپرست پیام دادم: من چطور این همه توضیح رو حفظ کنم؟!!! و بازهم با صحبت‌هاش منو از انصرافم منصرف کرد.

 

قرار بود بعداز دو روز که توضیحات رو فرستاد من کارو شروع کنم اما در همون حین خواهرم حدود یه هفته مهمون مون بود و نمیشد کارو انجام بدم چون باید سکوت باشه،وگرنه مشتری احساس میکرد تو بازار دارم دستفروش می‌کنم! به همین دلیل یه هفته صبرکردم که خواهرم بره تا سکوت و آرامش در خونه حکم فرما بشه.

 

هجدهم شهریور همین ماه بهش پیام داد و بعداز عذرخواهی آمادگی خودم رو برای دادن تست ورودی اعلام کردم.اونم درجواب گفت فردا عصر ازتون تست گرفته میشه.وقتی این پیامو دیدم استرس و اضطرابم به اوج رسیده بود؛تا حدی که به یه مکان خاصی احتیاج داشتم.

 

عصر اون روز هندزفری به گوش هرلحظه منتظر تماسش بودم تا اینکه گوشیم زنگ خورد.جواب دادم و شروع کرد به تست گرفتن. اول نوع برخورد و شروع صحبت با مشتری رو ازم خواست. یجوری بزور و زحمت این مرحله‌رو گذروندم. بعدش چندتا سوال از توضیحات محصول ازم پرسید،که نصف و نیمه جواب دادم.حتی از رو ام نمیتونستم بخونم از بس هل کرده بودم. بالاخره تست تموم شد و گفتم میدونم خیلی بد جواب دادم.گفت نه خوب بود،حالا برات چندتا وُیس میفرستم گوش کن بهتر میشی. کلا خودشم بدش نمیومد یه نفر دیگه‌رو هم به زیر مجموعه‌اش اضافه کنه.

 

در صحبت‌هاش گفته بود که تصمیم قطعی رو بگیر چون یه پنل تو سیستم برات باز می‌کنیم و شما مسئولی کارو بدرستی انجام بدی وگرنه شرکت ضرر میکنه.این حرفش باعث شد تردید کنم،بهش گفتم فکرامو میکنم بهتون اطلاع میدم. بعد دو روز فکر و مشورت،بهش گفتم: من به مدت دو هفته کار میکنم اگه درخودم پیشرفتی ندیدم انصراف میدم. اونم گفت موردی نیست و قبول کرد.

 

مشخصاتمو برای ایجاد کاربریم در سیستم ازم گرفت و از اون روز به بعد من منتظر بودم تا کارم شروع بشه. بی نهایت استرس داشتم،یه حال خیلی عجیبی بود.میدونم چیز خاصی نیست،یه کار معمولیه دیگه.یا میشه یا نمیشه. اما چیکار کنم دست خودم نیست،جذب استرسم بالاست. دو سه روز طول کشید تا پورتالم باز بشه؛شانس من سیستم مشکل داشت پاسخ نمیداد!.

 

سه روز بعد یعنی دقیقا عصر 25 شهریور دسترسی به پرتالم رو داد و گفت واردش شم. من با اضطراب زیاد روش کلیک کردم اما باز نشد و اخطار داد. خلاصه با چندین بار امتحان و تغییر آدرس پرتال،وارد شدم.اما بازهم اشکالاتی داشت که مجبور شدم کارو محول کنم به فردا.اینجوری هم فرصتی شد تا بهتر برای کار آماده بشم.

 

صبح فردا که ساعت از 11 گذشته بود آقای سرپرست تماس گرفت و درمورد کار با سیستم و نحوه ثبت خریدارند و... کاملا توضیح داد. و چون دم ظهر بود ازش خواستم از شیفت بعدازظهر کارمو شروع کنم. حالا از من خواهش و از اون اصرار به نوع تشویق که بدو برو ببین تا شب میتونی 10تا فاکتور بزنی!. خلاصه راضیش کردم تا از بعدازظهر کارو شروع کنم اما صبحشم امتحانی سه تا تماس گرفتم که مشتریا خیلی راحت ردم کردن.

 

بعدازظهر عزمم رو جزم کردم و شروع کردم به گرفتن شماره.یکی دوتا سه تا چهارتا ...... به هرمشتری زنگ میزدم یا نمیخواستن،یا راضی نبودن،یا فعلا نمیخواستن،یا میخواستن پول نداشتن و... تنها شانسی که آوردم فحش ندادن بهم. هرچه تعداد تماس‌ها بیشتر میشد،من ناامید و خشته تر میشدم. تا اینکه صبرم تموم شد و تصمیم گرفتم بی خیالش شم.

 

فقط برای اینکه بی مشورت کاری نکرده باشم زنگ زدم به خواهر بزرگم و جریان و با کلی آب و تاب براش تعریف کردم.چون مطمئن بودم با این حرفام میگه: خب نمیتونی کار نکن مجبور که نیستی. اما متاسفانه اینطوری نگفت! با تعجب گفت: تازه دو ساعته کارو شروع کردی،خسته شدی؟! حالا حداقل یه هفته کار کن ببین چجوریه،بعد اگه نتونستی از کارت انصراف بده. با شنیدن این حرفا،با مقداری روحیه اون روز کارو ادامه دادم بدون هیچ فروشی.

 

صبح فرداش خیلی صفت و سخت کارو شروع کردم.حدود دو ساعت مشغول تماس بودم و مثل روز قبل هیچ فروشی نداشتم. خیلی برام خسته کننده شده بود،دیگه فکرکردن به حرفای خواهرمم روم تاثیری نداشت.اصلا به این کار حس خوبی نداشتم؛احساس میکردم دارم بزور محصولات رو به مشتری‌ها قالب میکنم.و اگر ازم خرید کنند شاید ازین محصول راضی نباشن و نارضایتی شون به زندگیم تاثیر بزاره.خلاصه مجبور بودم بخاطر اینکه جنسم فروخته شه خیلی صادقانه از کیفیت محصول به مشتری‌ها نگم.خب فروشندم دیگه،یجورایی باید این کارو میکردم.

 

بالاخره تصمیم قطعی رو گرفتم و با آقای سرپرست تماس گرفتم.نمیدونستم چجوری جریان رو بهش بگم.دیدم هیچ چیز بهتر از راستگویی و صداقت نیست.با کلی عذرخواهی گفتم که این کار برای من ساخته نشده.اگه اجازه بدین دیگه ادامه ندم.خیلی تعجب کرد اما خوشبختانه مخالفت نکرد و گفت هرطور خودت راحتی،موردی نداره. منم بعداز تشکر و سپاس فراوان ازش خداحافظی کردم.

 

اما تا چند روز ناراحت بودم بخاطر ازدست دادن این کار.برنامه‌ها داشتم از درآمدمش... حیف که نشد.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۵۴
میثم ر...ی
زندگی


باز محرم رسید، ماه عزای حسین)ع(
سینه‌ی ما می‌شود، کرب و بلای حسین)ع(
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسینی)ع(


آغاز ماه محرم ، ماه از خود گذشتگی ، ماه شجاعت و شهامت ، ماه ایسار و شهادت ، ماه سیدالشهدا علیه السلام را به شما تسلیت عرض میکنم.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۵۲
میثم ر...ی

زندگی

 

اماکن و مناظر بسیاری را میتوان در شهر بانکوک از آن‌ها بازدید کرد.یکی از این جاذبه‌ها موزه ملی رویال است که انواع قایق‌های سلطنتی کشور تایلند در آن نگه‌داری می‌شود.

 

این موزه زیر یک سایبان بزرگ در کانال Noi واقع شده است. موزه ملی قایق سلطنتی یکی از جاذبه های اصلی گردشگری در بانکوک است که مسافران زیادی از آن دیدن می کنند. یکی از دلایلی که بیشتر گردشگران از نقاط مختلف دنیا به بانکوک سفر می کنند، دیدن قایق های سلطنتی تایلند و بانکوک از نزدیک است. این موزه فقط قایق های سلطنتی در خود ندارد بلکه می توان انواع کشتی های باری و قایق های جنگی را نیز در آن دید. بسیاری از این کشتی‌ها با یک لایه طلایی پوشانده شده اند و کنده کاری بسیار زیبایی روی آن‌ها مشاهده می‌شود.

 

تماشای تصاویر در ادامه مطلب...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۰۱
میثم ر...ی

 

برای دسترسی آسان تر به مطالب گردشگری وبسایت زندگی،

بر روی »گردشگری مجازی« کلیک کنید!

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۵۲
میثم ر...ی

زندگی

 

جاده چالوس را همه با پیچ و خم‌های عجیب و خطرناکش می‌شناسند. حدود ۸٠ سال از احداث جاده چالوس میگذرد و سالیانه بیش از چندین میلیون مسافر از این مسیر عبور می‌کنند تا لذت سفر هیجان انگیزی را تجربه کنند.

 

رودخانه، کوه، جنگل، غار، دریاچه، سد، امامزاده و روستا. کمتر می شود با یک تیر این همه نشان زد و جاده چالوس، تیری است به همه این نشان ها. جاده چالوس با چم و خم های دیدنی‌اش اگرچه مسیری سه چهار ساعته است برای رساندنه مسافران از تهران به شمال و به عکس اما می توان ده ها مقصد بکر و دیدنی را در همین جاده انتخاب کرد.

 

تماشای تصاویر در ادامه مطلب...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۴۲
میثم ر...ی

زندگی

 

موزه جواهرات ملی ایران در استان تهران واقع شده است. در این موزه جواهرات بی نظیری از دوره صفویه وجود دارد که بازدیدکنندگان می‌توانند در روزهای شنبه تا سه شنبه از این موزه دیدن کنید.

 

 گنجینه بی‌مانند «خزانه جواهرات ملی» مجموعه‌ای از گرانبهاترین جواهرات جهان است که طی قرون و اعصار گردآوری شده است. خزانه فعلی جواهرات در سال 1334 ساخته و در سال 1339 با تاسیس بانک مرکزی ایران افتتاح و به این بانک سپرده شد و اکنون نیز در صیانت بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران می‌باشد.

تماشای تصاویر در ادامه مطلب...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۵۹
میثم ر...ی

زندگی

 

بنای رختشویخانه که هم‌اکنون با تغییر کاربری به عنوان موزه مردم شناسی،در مرکزیت استان زنجان احداث شده است.این بنا توسط علی اکبر توفیقی در دوره قاجار ساخته شده است.

 

در زمان قدیم زنان منطقه برای شستن لباس‌های خود به این محل می‌آمدند،به همین دلیل به رختشویخانه معروف شد. چنین کاربری برای یک بنای عمومی در جهان مشابه ای ندارد یا کم نظیر است. شاید دلیل اصلی ساخت این بنا محافظت از زنان هنگام شستشوی لباس در ایام سرد سال بوده. این بنا در حال حاضر تعمیر و مرمت شده و به عنوان موزهٔ مردم شناسی مورد استفاده قرار می گیرد و مردم می توانند از این مکان بازدید کنند.

 

تماشای تصاویر در ادامه مطلب...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۵۱
میثم ر...ی

زندگی

 

باغی معروف،بزرگ،چشمگیر و تماشایی در هلند واقع شدهبه نام باغ کوکنهوف که به پارک اروپا نیز شناخته شده است.این پارک با انواع گل‌های لاله منظره ای بی نظیر برای گردشگران شکل داده و میتوان آن‌را به زیباترین باغ جهان به شمار آورد.

 

کوکنهوف در سال 2017 میلادی از 23 ماه مارس تا 21 ماه مه ( معادل با 4 فروردین تا 1 خرداد ) باز می شود تا بازدیدکنندگان بتوانند از زیبایی هایش استفاده کنند. هزاران هزار گل های لاله ی رنگی که مختص فصل بهار اند در کوکنهوف کاشته می شوند و مناظری فوق العاده را به وجود می آورند. باغ گل کوکنهوف با 32 هکتار مساحت، هر ساله در زمستان حدود 700 هزار پیاز لاله را در آن می کارند تا بهاری رنگارنگ را برای گردشگران به ارمغان آورند. در کل 8000 گونه ی مختلف لاله در این مکان کاشته می شوند.

 

تماشای تصاویر در ادامه مطلب...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۰۳
میثم ر...ی

زندگی

 

روستای اورامانات تخت در جنوب شرقی شهرستان مریوان،جزو مکان‌های تاریخی استان کردستان محسوب می‌شود که قدمت آن به حدود 40 هزار سال تخمین زده شده است.

این روستا را هزار ماسوله نیز مى‌نامند. زیرا معمارى آن همانند ماسوله است. حیاط هر خانه بام خانه‌اى دیگر است، اما با وسعتى بیشتر. معمارى اورامانات و سرسبزى این منطقه کوهستانى رویاى پله‌هایى به سمت بهشت را متصور مى‌کند. خانه‌هاى این روستا با سنگ و اغلب به صورت خشکه و به صورت پلکانى ساخته شده است. موقعیت چشمه‌هاى پرآب، مراسم خاص و آداب و رسوم و وجود مقبره و مسجد پیر شالیار و به ویژه جمعیت و تعداد سکنه قابل توجه آن نشانگر اهمیت منطقه از زمان ساسانى است.

 

تماشای تصاویر در ادامه مطلب...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۱۷
میثم ر...ی

 

 

دیروز نه تنها برای من بلکه برای تمام ایرانی‌ها مخصوصا پرسپولیسی ها یک روز پر هیجان بود.😮
خب کاملا مشخص شد که درمورد چه موضوعی دارم حرف میزنم. بازی پرسپولیس و الاهلی عربستان.این بازی هیچ چیزی کم نداشت،از دقیقه اول مهیج و تماشایی بود.
😯 هنوز زمان بازی از دقیقه پنجم عبور نکرده بود که علی علیپور با فرار عالی بخوبی تونست از مدافع کناریش عبور کنه و با یک ضربه دقیق از زیر دست دروازه‌بان توپ رو به گل تبدیل کنه!🤗
وای که چه لحظه‌ی بی نظیری بود!😀 پرسپولیسیاش میدونن من چی میگم.😍

 

 

اینم لحظه‌ی به ثمر رسیدن گل اول پرسپولیس.

 

 

با این تک گل، پرسپولیس جزو چهارتیم برتر جام میشد.🤓 بازی داشت به روال عادی طی میشد که یک اشتباه مبتدیانه باعث اضطراب و دلنگرانی ما شد.😰 کمال کامیابی نیا،هافبک با کیفیت پرسپولیس در دقیقه دوازدهم،با بی احتیاطی یک تکل بی مورد رفت و با کارت قرمز داور مواجه شد!😐 در این ثانیه یک لحظه قلبم ایستاد و تنفس سنگین شد برام.😑 چون خیلی حیف بود پرسپولیس با این بازی‌های خوبش با یک اشتباه تمام رشته‌هاش پنبه بشه.

بعداز اخراج،پرسپولیس با جابجایی چندتا از بازیکنای داخل زمینش،شکل تدافعی تر گرفت اما در چند حرکت سریع و دقیقشون،مخصوصا فرارهای علیپور تونستن موقعیت‌های خطرناکی ایجاد کنند اما متاسفانه هیچکدوم منجرب به گل نشد😕 تا با همون تگ گل علیپور نیمه اول به پایان برسه.

نیمه‌ی دوم خیلی متفاوت تر از نیمه‌ی اول بود.هیجان بالا،موقعیت بیشتر،دلهره زیاد،و همچنین نگرانی شدید😵 در این نیمه همرام بود. این نیمه الاهلی ها خیلی خطرناک بازی رو شروع کردن.و با ایجاد چند فرصت و خلق موقعیت،صالح العمری در دقیقه 52 علیرضا بیرانوند رو مقلوب ضربه خودش کرد و به تساوی مبدل کرد.☹️

 

گل اول و تساوی بخش الاهلی عربستان

 

 

بعداز به ثمر رسیدن گل مساوی،بازیکنان پرسپولیس که انگار کمی خسته شده بودند، کم کم جلو کشیدن و با حرکاتی که انجام دادن،در محوطه جریمه تعادل طارمی بهم خورد و پنالتی که دیده نشد!😠 بازی کم کم داشت آروم میشد و انگار پرسپولیسی ها هم به این نتیجه راضی بودن تا اینکه تعویضات برانکو شروع شد.اولین تعویض ورود بشار رَسن بود که در بازی رفت هم خوش درخشید.

بعداز تعویض اول کم کم پرسپولیس رو به جلوتر حرکت کرد،و با فرارهای این بازیکن عراقی تونستن از سد مدافعین عربستانی بگذرند.بعداز رَسن؛گادوین منشا و علی مصلح هم به بازی اومدن تا پرسپولیس جون تازه‌ای بگیره.با این تعویضات اشتیاق بازیکنان پرسپولیس به گلزنی بیشتر شده بود.😇

تا اینکه در دقیقه ۸٠ بازی در یکی از موقعیت‌ها،شلوغی داخل محوطه چند ضربه به سمت دروازه الاهلی زده شد که یکی ازون ها ضربه مصلح بود که به دست بازیکن حریف برخورد کرد و منجر به بنالتی و اخراج بازیکن الاهلی شد.😀
در این لحظه هم خوشحال بودم،و هم نگران گل نشدن توپ.ولی خوشبختانه طارمی توپ رو به منشا سپرد و او هم با یک تمرکز فوق‌العاده،برخلاف خیز دروازه‌بان گل دوم رو به ثمر رسوند.😍💪

 

لحظه‌ی به یادماندنی از گل دوم پرسپولیس

 

 

با این گل میشد تقریباً از صعود پرسپولیس به مرحله نیم نهایی مطمئن بود،اما هنوز چند دقیقه ای به پایان بازی مونده بود و امکان حداقل مساوی شدن بازی وجود داشت. با گرفتن 6 دقیقه زمان تلف شده کمی نگران شدم اما در همین زمان با فرار خوب بشار رسن باز هم بازیکنان الاهلی رو مجاب کرد تا مرتکب خطای پنالتی بشند😜 تا فرصتی ایدآل برای مهدی طارمی بوجود بیاد برای زدن گل هفتم و ماندن در یک قدمی گلزنان برتر جام.😍

 

لحظه‌ی به ثمر رسیدن گل سوم پرسپولیس

 

و بالاخره صدای صوت داور چینی و رسیدن پرسپولیس به جمع چهار تیم برتر جام باشگاه‌های آسیا.

میدونم خیلی طولانی نوشته شده😁 ،احتمالا کمتر کسی کامل بخونه.اشکال نداره نخوندینم دلگیر نمیشم.اینو نوشتم که برای خودم خاطره بمونه.😉

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۰۱
میثم ر...ی