زندگی

بچه

چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ب.ظ



دیروز صبح نمیدونم چرا انقدر سخت بود برام بیدار شدن.یه لحظه بیدار شدم دیدم ساعت ۹و نیم شده،گیج خواب بودم ناخودآگاه چشام بسته شد.وقتی بیدار شدم ساعت ۱٠و نیم شده بود.اما انگار فقط یه لحظه خوابیدم.زندگی تو خواب چقدر زود میگذره!.

بریم سر وقت اتفاقات بعدازظهر دیروز که خیلی هیجانیه...
قرار بود نصاب بیاد برای نصب پردهٔ پنجره.نصاب غروب زنگ زد گفت من غروب میام.ساعت هشت شد و زنگ در به صدا در اومد،خواهرزادم وقتی جواب داد گفت نصاب اومد.من قبل از اینکه بیاد تو،رفتم تو اتاق خواب.
آقای نصاب اول اومد میل پرده هارو زد،بعدش رفت تا با خانمش پرده هارو بیاره وصل کنن.
قبل اینکه نصاب با خانمش بیان،خواهرزادم کمی از دوتا بچه‌هاشون برام تعریف کرد که چه وروجکایی هستن.


وقتی که اومدن صدای بچه‌هاشونم اومد.چند دقیقه بعدش پسر بزرگش که ۶سال داشت و اسمش امیر حسین بود اومد تو اتاق و دنبال کاغذ برای نقاشی میگشت،خواهرزادم یه کاغذ بهش داد و امیرحسین اومد پیشمون نشست و شروع کرد به کشیدن نقاشی.خیلی بچه‌ی شیرین و بامزه ای بنظر میرسید،نگو حالا یخش آب نشده.

چند دقیقه نقاشی کشید و رفت تو پذیرایی.من که تو اتاق بودم چیزی نمی‌دیدم،اما با سرو صدایی که میومد معلوم بود داره شیطونیاش شروع میشه.کم کم همه داشتن دعواش میکردن،داد همه‌رو درآورده بود!
خلاص بزور و زحمت،سه نفری کنترولش کردن تا کار مامان باباش تموم شه.ساعت حدودا ۱۲شب کارشون تموم شد رفتن.

وقتی رفتن منم رفتم تو پذیرایی،خواهرم شام حاضر کرد.موقع شام خوردن خواهرم اینا از شاهکارهای این بچه تعریف کردن.میگن یه لحظه رو زمین نمیموند،چیزی نبود که بهش دست نزنه و برش نداره،جایی نبود که ازش بالا نره و...
سه بار از دست باباش کتک خورد به سه شکل مختلف.کشیده،گلد،کمر بند.
اما باز حرف حالیش نبود شیطونیاشو ادامه میداد!میگن هروقت باباش میزدش،اینم میرفت داداش کوچولوش رو میزد،عقده شو سر اون خالی میکرد!.
خلاصه تا موقع خواب خواهرم اینا فقط داشتن از شیطنت‌های این عجایب تعریف میکردن و میگفتن خدا به پدر و مادش رحم کنه،چی میکشن با این بچه!.

نظرات  (۵)

بعضی بچه ها پیش فعالن...:)
اینها بزرگ که میشن خیلی آروم میشن...
پاسخ:
ایشون دیگه خیلی فعال بود.فعالیت داشت ب بقیه آسیب میرسون:))))
بچه ها رو دوست دارم ،به وب منم سر بزن.
پاسخ:
من از سروصدای بچه ها اذیت میشم.
چشم حتما میام
۰۴ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۲۶ مجله ویترینو
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
پاسخ:
:))))))))))))))))))
درکل ازبچه جماعت خوشم نمیاد
پاسخ:
من از بچه های شیطون خوشم نمیاد.
بچه باید آروم باشه
+
پاسخ:
ممنون از دید مثبتتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی