زندگی

۱۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

کتاب نوستالژی


این روزای من بیشتر با درس و کتاب میگذره.
صبح‌ها با لپ تاپ ریاضی تمرین میکنم و شب‌هام با کتاب و دفتر به درسای دیگم میرسم.
مثل بچه دبستانی‌ها مشق مینویسم و ریاضی حل میکنم.
گاهی وقت‌ها پشیمون میشم که درس رو شروع کردم؛از من گذشته که بخوام درس بخونم و مدرک بگیرم.

داشتم مثل بچه‌ی آدم رو برنامه درس میخوندم که اطلاع دادن قبل از عید امتحان داری،منم مجبور شدم به درسام سرعت بدم تا بتونم مهم هاشو تمرین کنم.
این ریاضی پنجم دبستان چقدر سخته! به هرکی میگم میخنده اما باور کنین خیلی سخته :|

اما دیروز صبح دیر بیدار شدم،تا بلند شمو صبحونه بخورم ساعت از ۱۱ گذشته بود.متاسفانه از تمرین ریاضی صبح افتادم.اعصابم خیلی خورد بود که چرا انقدر خوابیدن اما چاره ای نبود،پشیمونی سودی نداشت.
باخودم گفتم بعدازظهر
تمرین ریاضی میکنم اما باز وقت نشد.درضمن باید یخورده هم میخوابیدم که به بازی پرسپولیس برسم.

ساعت از چهارونیم گذشته بود که با ورود داداش بزرگم از خواب بیدارم شدم.بعد چند دقیقه تلویزیون رو روش کردم دیدم بازی شروع شدو گزارشگر خوش صدامون "علیرضا علیفر" داره بازیو گزارش میکنه!
وقتی صداشو شنیدم فهمیدم این بازی دیگه واسه ما بازی نمیشه :|

نیمه اول خیلی بازی سرد و کسل کننده‌ای بود.تنها صحنه حساس نیمه اول،لحظه برخورد طارمی با دروازبان گسترش فولاد بود؛که داور خطا نگرفت و از نظر علیفر قطعا خطا بود.
نوع گزارش علیفر نشون میداد که به شدت طرفدار پرسپولیسه.خودم پرسپولیسیم اما اصلا خوشم نمیاد مشخص باشه گزارشگر کدوم طرفیه.

نیمه دوم با جلو کشیدن پرسپولیسی ها شروع شد.
درگیری‌ها تو نیمه دوم بیشتر شده بود و داورم بیشتر خطای پرسپولیسی هارو میگرفت.
بیشتر پرسپولیس بازی رو در اختیار داشت اما نمی تونست تو محوطه جریمه حریف کاری انجام بده؛بخاطر همین بیشتر با سانتر و ضربات از راه دور قصد گلزنی داشت.

تا حدود دقیقه ۸٠ بود که رو یه حرکت زیبا بین علیپور و طارمی تو محوطه گسترش،توپ به طارمی رسید و مهدی آقای گل،تونست پرسپولیس رو به گل برسونه.

چند دقیقه بعداز گل،بازیکن گسترش یه خطا انحام داد که از داور کارت زرد گرفت اما پرسپولیسی ها معتقد بودن که بازیکن گسترش دو کارته شده و باید اخراج بشه.سر همین موضوع بازیکن‌ها باهم درگیر شدن و فرشاد احمدزاده با ضربه ای که به بازیکن حریف زد یه کارت زرد گرفت.

به هر ترتیب این بازی هم تموم شد و به خاطرها پیوست.
درسته بازی کم گل و بی روحی بود با اون گزارشگر خونسردش اما مهم نتیجه‌اش بود که بخیر گذشت.
باشد که باز ازین خاطرها داشته باشیم و آخرش با برد پرسپولیس تموم شه.

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۴
میثم ر...ی

Sobhet Bekheyr

 

امروز میخوام یک موسیقی زیبا و خاطره انگیز با صدای دل نشین معین براتون بزارم.
منکه با گوش دادن این آهنگ تمام خاطرات بچگیام میاد جلو چشمم.وقتایی که داداش بزرگم با ضبط دو کاسته ای که داشت،همیشه آهنگ گوش میداد منم کنارش میشستم و گوش میدادم.
یادش بخیر...

چون معین خواننده مورد علاقه منه،توضیح مختصری از زندگی نامشو براتون آماده کردم.

معین در سال 1330 در شهرستان نجف آباد واقع در استان اصفهان در خانواده‌ای کاملا مذهبی و از نظر مالی در سطح متوسط و پر جمعیت به دنیا آمد.

معین با استعداد بالایی که داشت تونست در ۲٠سالی با اساتید زیادی آشنا بشه و نت های موسیقی و آواز رو بخوبی آموزش ببینه.
اولین آلبوم از معین سال ۵۹ در ایران با نام "یکی را دوست میدارم" منتشر شد.و در سال ۱۳۶٠ ایران را به مقصد آمریکا ترک کرد.

اما چند شایعه درمورد معین که خودم چندتاشو وقتی خوندم تعجب کردم...

اولین و باور انگیز ترین شایعه در مورد معین،نا بینا بودنشه که خودمم باورم شده بود.اما مثل اینکه نابینا نیست و فقط یکی از چشمام کم بیناست.

شایعه بعدی اسم اصلی این هنرمند پرطرفداره که "نصرالله" است.
ویا اینکه معین در آمریکا دارای چند شرکت بزرگ و چند غمار خانه و مشروب فروشی است.در صورتی که تنها منبع درآمدش فقط از راه خوانندگی و کلاس‌های موسیقی هست.
خیلی جالبه بدونین معین از مشروب متنفره و به دین اسلام اعتقاد داره و نماز رو ترک نکرده!.
 

و حالا شما رو به گوش داد این آهنگ زیبا دعوت میکنم...

 

نام آهنگ: صبحت بخیر

با صدای: نصرالله(معین)

 



 

لطفا بر روی   دریافت فایل  کلیک کنید و متن فانتزی "صبحت بخیر" را دریافت نمایید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۳ ۰۲ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۲۸
میثم ر...ی

سلام دوستان



 
بالأخره روزها گذشت و گذشت تا به روز دورهمی دوستانه‌مون رسید.البته چند وقتیه دورهمی مون شبیه یه جلسه رسمی شده.فقط میریم و امضا میکنیم بخاطره گروه وامی که تشکیل دادیم؛بعدش یه صحبت و توضیحاتی میشه و برمیگردیم.
 

دیروز پنجشنبه،روزی بود که من باید میرفتم.شب قبلش یهو یادم اومد نکنه مثل جلسه قبل،این ماه هم جلسه طبقه دوم برگزار کنن!سریع پیام دادم به مددکارم و ازش پرسیدم اما متاسفانه پیامم رو ندید.یه لحظه نگران شدم آخه جلسه قبل نرفته بودم،خیلی دوست داشتم این بار برم.

حدود ساعت ۱ بود که خوابیدم؛صبح قبل ساعت ۹ با صدای مامانم بیدار شدم.سریع گوشیو برداشتم تا ببینم از طرف مددکارم پیامی اومده یا نه.که دیدم پیام داده "بله متاسفانه طبقه دومه".وقتی این پیامو دیدم خیلی ناراحت و عصبانی شدم.گفتم پس منم نمیتونم بیام.

گیج شده بودم،نمیدونستم چی بگم.یخورده اعتراض کردم اما اعتراضم چیزیو عوض نمیکرد؛جلسه طبقه بالا بود و من نمیتونستم برم :(
مامانم رو در جریان گذاشتم و گفتم من نمیام،خودت برو قسطو پرداخت کن.مامانم هم خیلی اعصابش خورد شد،بعدش گفت تو هم بیا اگه نخواستی بری بالا فقط تو ماشین بشین.چون میدونست منم خیلی دوست دارم برم.

خلاصه خواهرم کوچیکمم که قرار بود برای کمک بیاد با اون بریم،حدود ساعت ۱٠ رسید و راه افتادیم.
وسط راه هم یه جعبه شیرینی برای تشکر از اعضاء مجتمع که زحمت زیادی برای گرفتن ویلچرم کشیدن گرفتیم و رفتیم.
وقتی رسیدیم مجتمع من خیلی بی حوصله تو ماشین نشسته بودم و هیچ حرفی نمیزدم :\ (راستی هوا خیلی سرد بود و نم نم بارون هم میبارید)

مامانم رفت ببینه چه خبره.کمی بعد اومد گفت بیاین بریم تو،همه اومدن پایین!وقتی اینو گفت من یه ذوق کوچیکی کردم و به کمک مامان و خواهرم رفیتم تو مجتمع.
رفتم سر جای همیشگیم نشستم.مثل همیشه عکس گرفتنا شروع شد،چندتا عکس برای به ثبت رسوندن این جلسه گرفتن و صحبت‌ها شروع شد.

چندتا موضوع بود درموردشون توضیح دادن که چیز خاصی نیست بخوام اینجا بنویسم.مهمترین مساله فقط این بود که گفتن امتحانام حداکثر تا قبل عید شروع میشه!.اما من هنوز چیزی نخوندم،اصلا آماده نیستم،چقدر یهویی :|

ساعت حدود ۱۱و نیم بود از مجتمع برگشتیم.
روز خوب و سردی بود.هم هوا سرد بود و هم جلسه‌ی سردی بود مثل همیشه.اما نمیدونم من هرموقع میرم مجتمع احساس خوبی دارم!خیلی عجیبه!
شب بود،بابا گفت ساختمون پلاسکو تهران آتیش گرفته.زدیم خبر ساعت۲٠،چه صحنه‌هایی رو دیدیم.خیلی وحشتاک بود،بخصوص لحظه‌ای که ساختمون ریزش کرد و با خاک یکسان :|

من نمیدونم چطور باید به این مسئولین فهموند یکم به فکر جان این ملت باشن!چرا باید ساختمونی که بیش از ۵٠سال قدمت داره و حتی چندین بار نا امن بود ساختمون به مسئولانش اخطار داده شده،بازهم باید به فعالیتش ادامه بده؟؟؟ :(
:( :(

بدرود.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۰
میثم ر...ی