پسر دایی
چند روز پیش پسرداییم بعد حدود دو سال اومد خونهمون.
من چون معمولا خونه بودم دوست و رفیق بیرون از فامیل نداشتم.دوستای من پسردایی و پسر خالههام بودن.قدیمی ترین و صمیمیترین دوستمم همین پسرداییم که سابقه دوستیمون برمیگرده به حدود 🤔 🤔 🤔 حدود ۱۶سال پیش.
طریقه دوستیمون هم یه طور جالبی شروع شد.
همون حدود ۱۶سال پیش داداش بزرگم اینا یه مدت کوتاهی رو ما با زندگی میکردن.پسر داییمم گاهی اوقات میومد تا به خواهرش که زن داداشم باشه سر بزنه.در یکی ازین دفعات من تو اتاق داداشم اینا بودم و پسرداییمم بود، به من گفت شطرنج بازی میکنی؟منم که علاقه زیادی به بازی شطرنج داشتم و دارم😇،گفتم آره.و همزمان بازی و رفاقتمون از همون لحظه شروع شد.👨❤️👨
کم کم صمیمیتر شدیم و رفت و آمد هامون بیشتر شد. اغلب اوقات که وقتش آزاد بود میومد و باهم بودیم.خاطرات خوب زیاد دارم ازش.چه شب زنده داریهایی که باهم نداشتیم و سونی بازی نکردیم🤓.چقدر ترانههای زیبا و به یادموندی تو نوارکاست برام پر کرد📼 .دهه شصت هفتادیها خوب با نوارکاست خاطره دارن.الآن من کلی نوارکاست دارم که تو جعبه بالای کمد هستن و دارن خاک میخورن🙁،و متاسفانه بلااستفاده شدن.
پسرداییم حدود ۷ - ۸ سالی میشه ازدواج کرده و رفته تو جرگه متاهلین و مشغول کارو زندگی شده.دیگه کمتر همو میبینیم.چند روز پیشم حدود دو سالی گذشته بود از آخرین باری که به خونهمون اومده بود.