سلام دوستان عزیز
ایندفع خاطره ام با خاطرات دیگه ام کمی فرق داره.آخرش زیاد سرانجام خوشی نداره.نمیدونم بگم از بد شانسیمه یا خوش شانسی.اصلا یه سوال: آیا باریدن باران بدشانسی محسوب میشود؟
بهتره موضوع این خاطره باشه باران تابستانه در گیلان.
باران بهاره و پاییزی داشتیم اما باران تابستانه نداشتیم که اونم دیروز رونمایی شد.اونم نه ازین بارونهای ملایم و دو نفره،بارونی که اگه یک دقیقه بری زیرش انگار رفتی زیر دوش حموم!.
سخن کوتاه کنیم و بریم سر وقت خاطره...
اگه خاطره قبلیم رو خونده باشین گفته بودم پنجشنبه ۱۷تیر یه گردهمایی قراره بزاریم،اما بنا به دلایلی گردهمایی پنجشنبه لغو شد،موکول شد به صبح شنبه ۱۹تیر،یعنی دیروز.
من روز قبلش کلی به خودم رسیدم و خودم رو آماده کردم.
هوا هم اون روز عالی بود،آسمون صاف و آفتابی.
شبش که خواب بودم،نصف شبی یه لحظه شندیم صدای بارون داره میاد اونم چه بارونی،باخودم گفتم بارونهای که تابستون میاد لحظهایه،دو دقیقه دیگه قطع میشه؛چشمامو بستم و باخیال راحت خوابیدم.
صبح با صدای مامانم بیدار شدم که میگفت نمیخوای بیدار شی؟دیر شدا.
وقتی چشمامو باز کردم دیدم بارون با همون شدت داره میباره،یخورده به خودشم استراحتم نداده.
مامانم میگفت میبینی بارونو،با این وضعیت گردهمایی تعطیل نمیشه؟
منم سریع پیام دادم تا مطمئن شم گردهمایی کنسل نشده!.وقتی پرسیدم گفتن نه برنامه سرجاشه.
منم بلند شدم،صبحونه خوردم،لباس پوشیدم و آماده شدم سر وقتش که برم.با خواهر و داداشمم هماهنگ کردم که برای کمک به من بیان و باهم بریم.
اما این بارون خیال قطع شدن نداشت،لحظه به لحظه شدیدتر میشد.منم دیگه به شک افتاده بودم برم یا نه.
به عنوان آخرین شانسم یه پیام دیگه فرستادم تا ببینم اوضاع چجوری و چند نفر اومدن.جواب داد که فقط سه چهار نفر اومدن،فیلم برداری هم که قرار بود بیاد نیومده،شمام اگه سختته نمیخواد بیای.منم دیدم که اوضاع اینجوریه،گفتم باشه پس منم نمیام.
اما اعصبابم خیلی خورد شد،تاحالا اینجوری تو ذوقم نخورده بود.
این همه برنامه ریزی و هماهنگی،بعدش هیچی.
بعدازظهرش پیام دادم پرسیدم گردهمایی چطور بود؟گفت کلا کنسل شد.
اما از حق نگذریم بارون خیلی قشنگی بود.من حیف اعصابم خورد بود وگرنه میرفتم روی ایوون و از نزدیک بارونو تماشا میکردم.
اینم یک روز دیگه از زندگی من،اینم رفت جزء خاطراتم.
بدرود.