از اونجایی که ازدواج شتریه که جلو در هر خونهای میخوابه(البته جدیدا سخت میشه شترهارو خوابوند😕)،پسر خاله بنده هم فردا مراسم عروسیشه.😇
و همچنین از اونجایی که شرایطم طوریه که مسافرت برای من آسون نیست،قراره شمال بمونم و مادرم در مراسم شرکت کنه😐.البته ازش قول گرفتم که برام کیک و شیرینی مفصل بیاره.😁
تو این مدت هم که حداکثر دو روزه،میرم خونهی داداش بزرگ مهمونی که به منم بد نگذره.خلاصه باید بفکر سیر شدن شکممون هم باشیم دیگه.😉 قراره امروز بعد خواب بعدازظهرم برم خونهی داداشم. تو این دو روزم نت ندارم،تو پستهاتون منتظر کامنت های من نباشین.😎
چند روزه یه صحبتایی شده از فراهم شدن یه کار،یه کار نون و آب دار.(اینو بخاطر هم قافیه بودنش گفتم،وگرنه از نون و آب خبری نیست😒).البته کارش طوریه که به سیستم من نمیخوره.باید یه زبون شیرین و تودل برو داشته باشی،که برعکس زبونم تلخ و ضد جذبه!🎃 اما من اصلا کم نمیارم و میخوام تا تهش برم ببینم چی میشه.شماهم دعا کنید.
بعد مشخص شدن کارم کامل براتون توضیح میدم موضوع از چه قراره.👋