زندگی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گرمای تابستانی» ثبت شده است

زندگی


طبق برنامه‌ریزی که کرده بودیم دیروز صبح آماده شدیم برای رفتن به خونه‌ی دخترعمه‌ام.خواهر کوچیکمم چون خواهرزادمم کلاس انگلیسی داشت،دیرتر حرکت میکردن.به همین دلیل قرار شد ما یعنی: من،خواهر،مادر و پدرم با آژانس زودتر حرکت کنیم. تا کار ها رو انجام بدیم و من به کارای لپ تاپ برسم و آماده شیم،ساعت از دوازده و نیم گذشت.سریع به آژانس زنگ زدیم و بعد پنج دقیقه آژانسیه خودشو رسوند.

رفتیم جلوی در دخترعمه‌ام هرچه زنگ میزنیم جواب نمیدن! در زدیم جوابی نشنیدیم! اما در باز بود.ما هم همینطوره یه الله کنان رفتیم بالا!🙋‍ وقتی وسط پذیرای شون رسیدیم،دخترعمه‌ام از آشپزخونه پیداش شد.با کلی عذرخواهی که صدامون رو نشنیده،خوش‌آمد گفت و احوال پرسی کردیم و نشستیم.خانم خیلی مهربونیه،خالصانه به همه محبت می‌کنه.

خواهرم اینا به گل و گیاه  🌹 🥀 علاقه‌ی خاصی دارن،معمولا هرجا که میرن اولین چیزی که نگاهشون رو جلب میکنه باغچه و گل‌ها هستن.🤓 و خیلی علاقه‌مند به نگهداری و تکثیر هرگونه گلی هستن.خب من هم یجوریایی دوستار گل و گیاه هستم،اما من فقط به یک نوع گل علاقه دارم که خودش شاخه ها و انواع زیادی داره.یه خانواده‌ی پر جمعیتن،خانواده‌ی کاکتوس ها!🎍

م ن: راستی اینو یادم رفت تو مطلب قبل بگم.روز قبل که رفتیم خونه‌ی داییم،گل‌های کاکتوس زن داییم واقعا چشم گیر بود😇 و اصلا نمیشد از کنارش گذشت.یخورده روم نمیشد بگم اما به کمک خواهر بزرگم رودربایستی رو گذاشتم کنار و سه نوع گل کاکتوس ازش گرفتم.چند روز دیگه وقتی تو گلدون کاشتم،عکسشو میزارم تا ببینین و لذت ببرید.

بعدازظهر دخترعمه کوچیکمم به جمع مون پیوست.وقتی اومد صحبت‌هامون گل کرد و گرمتر شد.تاحالا نمیدونستم همچین دخترعمه‌ی خوش ذوقی دارم.🙂 بعداز کلی صحبت و چای و میوه،ساعت شش و نیم با کلی تشکر و قدردانی از دخترعمه بزرگم،باهاش خداحافظی کردیم و رفتیم سمت بازار.

رفتیم بازار و خواهرم اینا رفتن خرید؛مادرمم چون من تنها نباشم پیشم موند.هرچه از زمان رفتن خواهرم اینا میگذشت،دمای بدنم بیشتر میشد🌡 و گرما بیشتر فشار میاورد.
نیم ساعتی گذشت و گرمای زیاد باعث شد یچیز خنک بگیریم و بخوریم.
😋 بعدش دمای بدنمون کمی افت کرد اما زمانی نگذشت که باز حسابی گرم مون شد.خلاصه حدود دو ساعت تو ماشین موندیم،تاجایی که تا مرز تبخیر شدن پیش رفته بودیم😥 که خواهرم اینا برگشتن.

وقتی خواهرم اینا اومدن خیلی سریع حرکت کردیم به سمت خونه.بادی که از شیشه ماشین به داخل ماشین می وزید🌫 وضعیت جسمی ما رو کمی مساعد کرد؛و از مایع به جامد تبدیل شدیم.

 

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۱۶
میثم ر...ی