زندگی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مناظره ریاست جمهوری» ثبت شده است

denj-meysam.blog.ir

 

این خاطره‌ای که نوشتم مربوط به دو روز قبل میشه؛روزهای جمعه و شنبه.
 


عصر روز جمعه بود.یکی از همسایه‌هامون مولودی داشت بخاطر عید نمیشه شعبان،مادرم هم رفته بود.منم درحال دیدن مناظره ریاست جمهوری بودم.نیمه‌ی اول مناظره تموم شده بود و کاندیدا رفته بودن برای استراحت تا با توان بیشتر جنگ نهایی👊 رو شروع کنن.در این فرصت کوتاه من با دوستان مجازی داشتیم درمورد کاندیدا صحبت میکردیم.تا اینکه نیمه‌ی دوم مناطره شروع شد.

همینطور که با دقت و تمرکز داشتم به صحبت‌های کاندیدا گوش میدادم،ناگهان صدای بلند و وحشتناکی از آسمون اومد.من به معنای واقعی کلمه قلبم ریخت پایین
😧 یه لحظه احساس کردم آسمون دو تکه شده.تاحالا صدای رعدوبرق🌩 به این بلندی نشنیده بودم.
چند دقیقه بعد هم مادرم اومد.پرسیدم لحظه‌ی رعدوبرق کجا بودی.گفت تو راه بودم.میگفت یه لحظه فکرکردم آسمون افتاد پایین.

خلاصه... بعداز مناظره و خوردن چای؛لپ تاپ رو روشن کردم تا کار روزانمو انجام بدم که دیدم آنتن وای فای قطعه. یه نگاه به دستگاه مودم انداختم دیدم خاموشه.تعجب کردم!تاحالا نشده بود مودم خودش خاموش شه.به مادرم گفتم و رفت چندبار دکمهٔ پاور مودم رو زد اما روشن نشد.چشمتون روز بد نبینه؛اونجا بود که متوجه شدم مودم سوخته.☹️


گیج و عصبانی بودم.نمیدونستم برای چی سوخته.مگه مودم میسوزه!😐 اونم الکی الکی!.اولین کاری که کردم زنگ زدم به خواهرزادم،چون برای اوناهم قبلاها سوخته بود! گمونم فقط برای خانواده ما می‌سوزه چون به هرکی دیگه میگفتم کلی تعجب میکردم.
به خواهرزادم که گفتم،گفت ببر تعمیراتی شاید قابل تعمیر بود.منم گفتم باشه و دعا دعا میکردم که اینطور بشه و مجبور نشم بخرم.

صبح فرداش که شنبه بود،با داداش بزرگم تماس گرفتم و درجریانش گذاشتم.قرار شد زنگ بزنه به یه تعمیراتی جوابو بهم بده.چند دقیقه بعد بهم زنگ زد و گفت که تعمیراتی گفته تعمیر مودم فایده‌ای نداره و فقط خرج اضافست.
دیگه راهی نبود،مجبور بودم یه مودم بخرم.به داداشمم گفتم لطف کنه بعدازظهرش بره و یه مودم برام بگیره.

من فکرم مشغول بود که چطور شد مودم یهو سوخت،تا اینکه یکی از دوستان گفت احتمالا بخاطر رعدوبرق بوده
⚡️ که باعث شده مودم بسوزه.برام خیلی جالب بود اما دلیل دیگه ای نمیتونه داشته باشه چون تا قبل رعدوبرق مودم روشن بود و من داشتم استفاده میکردم.

بالأخره بعدازظهر شد و داداشم رفت دنبال خرید مودم؛مادرم هم رفته بود بیرون؛فقط منو بابام خونه بودیم.من طبق معمول بعدازظهرها دراز کشیده بودم و سرگرم با گوشیم بودم.زمانی گذشت و داداشم باهام تماس گرفت و گفت مودم گرفتم و برای تنظیم نیاز به رمز داره.به من گفت باید با تلفن ثابت
☎️ به پشتیبان تماس بگیری و رمزو بگیری.

تلفن از من دور بود و دست منم بهش نمیرسید.خوشبختانه بابام خونه بود.بابام شماره میگرفت و منم با پشتیبان صحبت میکردم.البته صحبت که چی بگم؛به هر پشتیبان که وصل میشدم و میگفتم رمز لطفا؛میگفت یه شماره دیگه رو بگیر
😒 .خلاصه چندبار به این شکل تکرار شد تا موفق شدم رمزو بگیرم.(بابام دیگه خسته شده بود و یه مقدار عصبانی).

بعدش سریع رمز دادم به داداشم.رمز ورود وای فای هم گفتم و تغییر دادن.بعداز حدود یه ساعت داداشم با یه مودم جدید اومد.وقتی دیدم خیلی از شکل و شمایلش خوشم نیومد
😟 ،سیاه و خیلی ساده.قبلی خیلی شکیل و خوش بر و روو بود.
به قول داداشم مودم دیگه؛نگرفتیم که براش خواستگار بیاد.مهم اینکه خوب نت بده.

اینم ماجرای دو روزی که گذشت.چه رعدوبرق به یاد ماندنی خواهد شد
🌩 .در عرض یه ثانیه یه خسارت درست و حسابی بهمون زد و رفت.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۵۳
میثم ر...ی