زندگی

۲۷ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

زندگی

 

شهرستان محلات با داشتن گلخانه‌هایی به مساحت ۹٠٠ هکتار سالیانه بیش از دو میلیون گل گلدانی را تولید میکند. این شهرستان با کثرت و تنوع گل‌ها و گیاهان زینتی رتبه اول کشور را به خود اختصاص داده.

 

گلستان‌های محلات ازجمله جاذبه‌های دیدنی شهر محلات در استان مرکزی است که در فصل‌های مختلف سال مسافران زیادی را به‌سوی خود جذب می‌کند. به‌دلیل کثرت گلخانه‌ها و باغ‌های پرورش گل در محلات، این شهر به نام‌هایی مانند هلند ایران معروف شده‌است. تولید ۷۰۰ نوع کاکتوس، تولید گل‌های داوودی در قالب بیش از ۸۰۰ رنگ با انجام اعمال ژنتیکی و تولید و صادرات گل زیبای ژِربِرا (ژِروِرا) از دیگر توانمندی‌های خاص این شهرستان درزمینهٔ تولید گل‌های زینتی است.

 

تماشای تصاویر بیشتر در ادامه مطلب...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۸:۱۲
میثم ر...ی

زندگی

 

جزیره ویکتوریا یا شهر ویکتوریا جزو زیباتر ترین مناطق گردشگری کانادا محسوب می‌شود.این جزیره به مساحت تقریبی ۲۱۷هزار کیلومتر است و در تمام فصول هوای بسیار معتدل و لذت بخشی دارد.

 

جزیره ویکتوریا بسیار سرسبز و دارای طبیعتی بی نظیر است که این امر مدیون بارندگی های بسیار در این منطقه می باشد و همچنین بعنوان یک جاذبه گردشگری در کانادا و دنیا. در آن جا همه جور امکاناتی نظیر بهترین هتل ها ، بهترین مراکز خرید ، بهترین رستوران ها ، تفریح گاه ها و … را می توانید پیدا کنید.

 

تماشای تصویر بیشتر در ادامه مطلب...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۰:۴۸
میثم ر...ی

زندگی

 

تاریخچه ساخت آرامگاه بوعلی سینا به دوره قاجاریه تخمین زده می‌شود. انجمن آثار ملی ایران در سال ۱۳۳٠ به مناسبت هزارمین سالگرد طبیب مشهور ایرانی ساخت آرامگاه جدیدی را آغاز کرد و در سال ۱۳۳۳ به پایان رساند.

 

آرامگاه شیخ‌الرئیس ابن سینا فیلسوف، دانشمند و طبیب مشهور ایرانی، در میدان بوعلی سینا در مرکز شهر همدان واقع شده‌است و این اثر در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. در غرفه آثار بوعلی عکسی از جمجمه بوعلی نیز در معرض دید گذاشته شده که هنگام جابجایی مقبره تهیه شده است.

 

تماشای تصاویر بیشتر در ادامه مطلب...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۱۱:۲۰
میثم ر...ی

زندگی

 

در شهر سنندج بنایی معروف و قدیمی بنام عمارت وکیل الملک وجود دارد که قدمت آن به دوره زندیه مربوط می‌شود. این بنا با چندبار تعمیر و بازسازی،هنوز شکل قدیمی خود را از دست نداده.

 

فضاهای الحاقی شامل چندین حیاط و فضاهای مربوط به آن، بازارچه، حمام و ... با کاربری‌های تشریفاتی، مسکونی، تجاری و بهداشتی است که در تمامی آن‌ها علاوه بر رعایت اصول معماری ایرانی، تزیینات زیبایی به کار رفته است. ستون‌های سنگی با تزیینات طنابی در جلوی ایوان‌های اصلی که رو به باغ دارند، قرار گرفته و روی آن‌ها سقف شیروانی با طرح کلاه فرنگی کار شده است. اروسی‌های پرکار و آجرکاری‌های زیبا در این عمارت، از ویژگی‌های بارز این مجموعه است که جلوه خاصی در این بنا داده است.

تماشای تصاویر بیشتر در ادامه مطلب...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۸:۴۴
میثم ر...ی

زندگی

 

سال قبل که بحث این بود یه ویلچر بگیرم،با خودم تصمیم گرفته بودم شب‌های محرم و روز عاشورا با ویلچر برم تو دسته های عزاداری شرکت کنم اما متاسفانه ویلچر به موقع به دستم نرسید و تمام برنامه‌هام موند برای امسال.

 

امسال از شروع محرم تصمیم گرفته بودم هرروز با ویلچر برم بیرون تا هم یه نگاهی به کوچه و خیابون که رنگ محرمی گرفته بندازم و هم یه تمرینی و بشه کم کم خودمو آماده کنم برای همراهی دسته عزاداری در روز عاشورا که مسیرش خیلی طولانیه.اما فرصت نمیشد تا اینکه دیروز خوشبختانه فرصتش پیش اومد.

 

بالاخره در روز سوم محرم از خونه زدم بیرون به قصد رفتن به خونه‌ی دایی.البته من به همراه مادرم میخواستیم بریم.دیروز بعدازظهر،بعد از کمی استراحت راه افتادیم.تا مادرم آماده شه،من زودتر راه افتادم و رفتم به داداشم که تو مغازش درحال کار بود سری زدم.به نوعی سورپریزش کردم چون اصلا تصور اینو نداشت که منو جلو مغازش ببینه!

 

بعد گذشت بیست دقیقه‌ای مادرمم خودشو رسوند و باهم حرکت کردیم به سمت خونه‌ی دایی. بعداز گذشتن از یه کوچه‌ی سنگ‌ریزی شده و ناهموار و سختی‌های بسیار به خونه‌ی داییم رسیدیم. وقتی رسیدیم دیدم فقط خانم‌ها هستن.بجز زن داییم چندتا خانم دیگه هم بودن تا برای پختن غذای نذری کمک کنند.

 

حدودا دو ساعتی اونجا موندیم.من دیگه بالا نرفتم و تو حیاط صاف و سرامیکی شون چرخیدم و به گل‌های تو باغچه نگاهی انداختم. دم غروب بود که راه افتادیم به سمت خونه. باز باید ازین کوچه‌ی نفسگیر عبور میکردم! وقتی به مرکز محله‌مون رسیدیم دیدم چندتا نوجوون پرچم‌های محرمی رو در دست گرفتن و یکیشون هم رفته بالای تیره برق و درحال نصب این پرچم‌هاست.

 

با دیدن این صحنه خیلی حس خوبی بهم دست داد. مشخص شد عشق به اما حسین سن و سال نداره و هرکسی تو هر سنی یجوری میخواد ارادت خودش رو به اربابش نشون بده. حیفم اومد این صحنه رو ثبتش نکنم.رفتم جلوتر و تو یه زاویه مناسب واستادم و عکس گرفتم.(البته شب بود اصلا کیفیت عکس خوب نشد،وگرنه اینجا میذاشتم).

 

من میخواستم بمونم تا نصب پرچم‌ها کامل بشه اما مادرم منتطرم بود و میگفت حتما باید باهم بریم خونه،من تنهات نمیذارم! منم بالاجبار از اون صحنه دل کندم و باهم رفتیم خونه. رسیدیم خونه و من باوجود خستگی راه، کارهای باقی مونده بعدازظهر رو انجام دادم.

 

برای روزای آتی برنامه‌ریزی کردیم تا به چند جاهایی برم.ببینم میتونم برنامه‌هام رو عملیش کنم با مثل همیشه برنامه‌هام بهم میریزه.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۱۰:۵۵
میثم ر...ی

زندگی

 

باز هم جلسه‌ی ماهیانه مجتمع و نرفتن‌های من.
اما جلسه‌ی این ماه کمی... یا بیشتر از کمی متفاوتتر از ماه‌های دیگه‌ بود...یا هست و خواهد بود. بدین صورت که این ماه هم مثل ماه‌های گذشته،گروه یارمون از طریق تلگرام بهمون اطلاع داد که اول ماه جلسه برگذار خواهد شد،و من هم طبق این چندماه اخیر بعداز عذرخواهی گفتم این ماه نمیتونم حضور داشته باشم. گروه‌یار گفت اینبار می‌بایست حضور داشته باشین چون نیاز به مهر و امضاءِ بچه‌های گروه داریم.

 

اما واقعا این ماه نمی‌شد،اصلا شرایط رفتن نداشتم. خلاصه بعداز مذاکره نتیجه بر این شد بجای اینکه من برم،اون‌ها زحمت بکشن و بیان مهر و امضاء و مدارکی که میخواستن رو ازم بگیرن. قرار بر این شد که روز بعداز جلسه بیان خونه‌مون.

 

دیروز اول مهر،روز جلسه بود.بعدازظهرش من کارایی که باگوشی داشتم رو انجام دادم و تصمیم گرفتم یه چرت بخوابم.هنوز نیم ساعت از خوابم نگذشته بود که صدای خوش‌آمدگویی مادرم بیدارم کرد. چشامو باز کردم و برگشتم دیدم بعله،گروه یار و یکی از همگروهی مون اومدن.حالا منم با چشمای خواب‌آلود! باهاشون سلام احوال پرسی کردم و با کمک مادرم بلند شدم.

 

شروع کردیم به صحبت.چون گروه‌یارمون مددکارم هم هست،بخاطر مسئولیتی که داره بیشتر همدیگرو می‌بینیم و مادرمم باهاش حس صمیمیت داره.بخاطر همین مادرم و مددکارم بیشتر باهم صحبت می‌کردن. خلاصه بعداز صحبت خانم‌ها نوبت مهر و امضاء های من شد. البته تعداد امضاها چون زیاده و برام خسته کنندست،من بجاش انگشت میزدم. بیش از ۱٠ نقطه رو انگشت زدم! در این دو سالی که عضو این مجتمع شدم به اندازه پنج بار ثبت عقد انگشت زدم!

 

بعداز مهر و انگشت بحث افتتاح یه حساب بانکی باز شد که با مخالفت مادرم مواجه شد.البته من هم مخالف بودم،چون واقعا برای یه آدمی مثل شرایط من خیلی سخته دو ساعت برای افتتاح حساب معطل بشم. اما مثل اینکه باید یه حساب باز میکردم؛همه‌ی بچه‌های گروه باز کرده بودن و بدلیل قانونی که برای این گروه گذاشتن،اگه من افتتاح حساب نمیکردم به گروه ایراداتی گرفته می‌شد.

 

مددکارم بخوبی متوجه شده بود باز کردن حساب برای من سخته و خسته کننده‌است،از طرف دیگه هم نمی‌تونست قوانین گروه رو نادیده بگیره،به همین دلیل یه پیشنهاد داد. گفت برای شما سخته قوانین این گروه رو انجام بدین.ممکنه چند وقت دیگه باز یه دستور بیاد و یه دردسر دیگه براتون ایجاد کنه؛ پس بهتره اگه راضی هستین ازین گروه انصراف بدین.

 

منم فکرامو کردم و یه مشورت کوچیک همونجا از مادرم گرفتم و گفتم باشه انصراف میدم. البته هنوز مشخص نیست انصرافم مورد تایید واقع بشه یا نه. قرار شد از مدیر گروه بپرسه ببینیم فرصت انصراف هست یا نه؛انصرافم قوانین خودشو داره که باید رعایت شه. حالا من منتظرم تا خبر نهایی بهم برسه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۱۰:۰۶
میثم ر...ی

زندگی

 

در منطقه‌ی بسطام استان سمنان شهری تاریخی و با قدمت بنام مُجِن قرار دارد که در آن آبشاری زیبا بخوبی نظر همگان را جلب کرده است.البته برای دیدن از نزدیک این آبشار می‌بایست از میان آبی سرد و زلال به طول ۲٠ متر عبور کرد.

 

برای رفتن به این آبشار از خود روستا باید حدود ده کیلومتر، را در جاده های خاکی سپری کنید و بعد از آن به آبشاری دل انگیز برسید!. در طول این مسیر می‌توانید از کلبه های گِلی، درختان بلند و زیبای سپیدار، مزرعه های سر سبز و … دیدن کنید. دیدن این مسیر می‌تواند چشم شما را به خود بدوزد و لذت روح شما را دو چندان کنند. بهترین فصل رفتن به این مکان بهار و خصوصا تابستان است.

 

تماشای تصاویر بیشتر در ادامه مطلب...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۸:۳۹
میثم ر...ی