زندگی

یک روز خوب

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۱ ق.ظ
زندگی


یکشنبه عصری خواهر بزرگم اومد خونه‌مون؛شوهرخواهر و خواهرزاده‌هام به دلیل کار و دانشگاه آخر هفته میان.معمولا وقتی خواهرم میاد سعی میکنه به دیدن اقوام بره.دیروز به پیشنهاد من قرار شد بعدازظهر بریم خونه‌ی دایی.

بعد از گذشت یک هفته دیروز به قالی شوئی تماس گرفتیم تا ببینیم فرش‌ها رو کی تحویل میدن.سوال که پرسیدیم گفتن همین امروز (که دیروز باشه) میاریم دم خونه‌تون.به این ترتیب رفتن مون به خونه‌ی دایی ممکن نبود
😒 چون اگه ما میرفتیم کسی خونه نبود تا فرش‌ها رو تحویل بگیره.

بعداز کمی فکر و مشورت
🤔،یه تصمیم گرفتیم و مادرم زنگ زد به قالی شوئی و گفت لطفا هرموقع قرار فرش‌ها رو بیارین قبلش یه تماس با من بگیرین.تصمیم مون هم این بود که هر زمان قالی شوئی تماس گرفت داییم سریع مادرم رو برسونه خونه‌مون تا فرش‌ها رو تحویل بگیره.👌
و ساعت حدود شیش و نیم عصر بود که راه افتادیم.من با ویلچر،مادر و خواهرم پشت سرم با پای پیاده میومدن.

تا قبل کوچه داییم اینا خیلی خوب و تخته گاز
داشتم می‌رفتم🏎.اما وقتی به کوچه‌شون رسیدم به صورت لاکپشتی حرکت میکردم🐨.پر از سنگ نقلی بود که حرکت کردن رو خیلی سخت کرده بود.خلاصه به هر زحمتی که بود رسیدیم خونه‌ی داییم اینا.

من بالا نرفتم و رو ویلچر نشستم،خواهرم ایناهم رو ایوون نشستن و مشغول صحبت شدن.بگذریم ازینکه هنوز نیم ساعت از رسیدنموم نگذشته بود که از طرف قالی شوئی تماس گرفتن فرش‌هاتون تو راهه داره میرسه
🙄.مادرمم مجبور شد سریع همراه داییم بره خونه.

من هم با ویلچر تو حیاطشون می‌چرخیدم.رفتم به باغچه سبزیجات و سیفی جات شون یه نگاهی انداختم.همینطور یه باغچه کوچیک گل داشتن با چند نوع گل‌های قشنگ و رنگارنگ
💐 .عکس شاخص این مطلب هم از همین باغچه گل‌هاست.حیفم اومد ازشون عکس نگیرم.
مادرمم وقتی فرش‌ها رو تحویل گرفت،اومد و به جمع ما ملحق شد.

صدای موذن از مناره‌های مسجد محلمون
🕌 میومد که ما راه افتادیم(البته مسجدمون مناره نداره،فقط صدای اذان میومد)😉.موقع برگشت خسته بودم،دیگه مثل موقع رفتن نتونستم اون سرعت و قدرت رو تکرار کنم.و تا به خونه برسم چند بار میونه راه ثابت میموندم تا کمی نفس تازه کنم،بعد دوباره به حرکتم ادامه میدادم.

امروز هم طبق برنامه‌ریزی قراره بریم خونه‌ی دخترعمه‌ام.

نظرات  (۳)

۱۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۲ منصوره 🌹🌹🌹
خونه ی دختر عمه خوش بگذره
پاسخ:
تشکر
چه عکس قشنگی و چه گلهای قشنگی:)
خدا بد نده چرا ویلچر؟
ولی باز بهتر از پیاده است:))
یاعلی
پاسخ:
نگاهتون قشنگه.
چیز خاصی نیست؛ناتوانی جسمی،از کودکی همرام بود.
علی یارتون.
کلا فقط خوش بگذره :)
پاسخ:
کلا فقط سپاس :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی