زندگی

شیرین مثل ازدواج

سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ق.ظ


اینبار میخوام خاطرمو با یه ماجرای شیرین مثل ازدواج شروع کنم.
من خیلی تو خاطرهام از گروه مجازی که داریم گفتم.من حدود یه سالی هست که با بچه‌های این گروه آشنا شدم،خیلی باهم صمیمی هستیم؛تقریبا مثل یه خانواده‌ایم.دیروز که از خواب بیدار شدم،رفتم سراغ گروه‌مونو پیامای جدیدی که شب قبل اومده بود رو شروع کردم به خوندن.همینطور که داشتم میخوندم دیدم مثل اینکه یه خبراییه،خبر از خواستگاری و این حرفاست!یه دوست مون که چند وقتی بود میگفت فکرم مشغوله و شبا خوابم نمیبره،مثل اینکه رفته بود خواستگاری و منتظره بله ی عروس خانم بوده.
همه بهش تبریک گفته بودن،منم با تاخیر دیروز صبح تبریک گفتم.

دیگه بهتره از نمایندهامون چیزی نگم،یکی یکی اومدن و باختن و رفتن.شاهکارشون دوتا مدال برنز از کشتی بوده.من تاحالا ندیدم یه کشتی گیر انقدر راحت ضربه فنی شه!یهو خوابید رو زمین.انگار حریفش داشت براش لالایی میخوند.
والیبال هم ایران به روسیه باخت اما خداروشکر سعودش مسجل شده بود.

شام دیشب رو رفتیم تو حیاط خلوت خواهرم اینا خوردیم.خیلی با صفا بود.زیر آسمون آبی،شب مهتابی با یه نسیم خنک.

نظرات  (۳)

مبارکشون باشد :)
کلا المپیک امسال داغون بوووود
پاسخ:
بله خیلی مبارکشون باشه.
من خیلی خوشحاااااال شدم:)

بله الکی برای این المپیک انقدر انتظار کشیدیم:(
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۹ حسین بهجتی
خبر خوب عالیع
پاسخ:
:))))))))))))
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۸ دختر اسمانی
((: مبارکشووون
پاسخ:
:))))))))))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی