زندگی

خاطرات ماشک (روز سوم)

جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۴۹ ب.ظ

یک سلام بهاری به شما دوستان عزیز


این خاطره که میخونین برای روز دوشنبه دهم خرداد هستش.


همونطور که از اسم خاطره ام مشخصه ما هنوز ماشک خونه‌ی خواهرم اینا هستیم.هوا هم داره گرمتر میشه.


با اینکه این دهستان با دهستان ما فاصله‌ی چندانی نداره،نمیدونم چرا اینجا خیلی گرمتره!.
صبح دوشنبه خواهرم به علت کار کشاورزی که دارن رفت سر مزرعه‌ی برنج برای کار وجین کردن.من و مامانم خونه موندیم با دوتا خواهر زاده هام.
منم که از بیکاری نمیدونستم چیکار کنم،حوصلم سررفته بود باز.خواستم یه کم با گوشی خودمو سرگرم کنم دیدم گوشیم باطری خالی کرده،رفتم بزنم به شارژ دیدم برق محله قطع شده!بدشانسی پشت بدشانسی.
تو این هوای گرم و قطعی برق و گوشی بدون شارژ و پنکهٔ خاموش...دیگه آدم نمیدونه چیکارکنه.
به قول یه دوستی نباید بگیم بدشانسیم،باید ببینیم چه مصلحتی توش هست.
یکی دو ساعت که از قطعی برق گذشت آب هم قطع شد.
گوشی منم همینطور بی شارژ مونده بود،داشت نفس های آخرشو میکشید.بعدازظهر بود که یهو برق اومد،منم گوشیمو زدم به برق و گرفتم خوابیدم.

دوشنبه‌ها هم طبق روال هرهفته نود داشت،منم گوش به زنگ بودم که موقع قرعه کشی بشه تا شاید اسم من در بیاد؛آخه خلاصه یه بار تونسته بودم نتیجه‌ی فوتبال رو درست پیش بینی کنم(استقلال و ذوب آهن،جام حذفی).
بالاخره قرعه کشی کردن و باز اسم من در نیومد.

ممنون دوستان که با من همراه بودین....بدرود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۲۱
میثم ر...ی

نظرات  (۲)

۲۱ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۵۱ ....مسعود ....
متشکرم
سلام
طاعات و عبادات قبول
پاسخ:
سلام دوست عزیز
همچنین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی